بیوگراف شخصیت ها
السا و جک و آنا و کریستوف و راپنزل و مامان بابای السا و آنا رو همتون میشناسین.
تو این داستان راپنزل خواهر جکه
السا هم یه برادر بزرگتر به اسم کلیان داره
الیسا و جکسون هم خواهر و برادر شیطانی جک هستند
پیچ رو هم که میشناسین
اِما زن کلیانه کلر هم بچشونه
سو و هانی هم بچه های جک و السا اند
اسم بچه ی آنا و کریستوف هم جوآنا ئه
رجینا دوست اِما و البته متخصص جادو
زلینا خواهر شیطانی رجیناست
پوست چروکین هم متخصص جادوئه
نکته : داستان هم توی آرندل هست هم توی دنیای مدرن هم جزیره ی دور افتاده و هم جایی افسانه ای به اسم استوری بروک
خب دوستان من داستانمو شروع کردم اگه خوشتون اومد نظر بدید و بگید ادامش بدم یا نه
برید ادامه مطلب ( روی اسم داستان کلیک کنید )
از زبان السا:
یکم فکد کردم ، به مامان و بابام و اینکه کشتی نمیتونم وارد مه جنگل بشه . مگه اینکه کسی توش نباشه!همینه!
رفتم و یه نقشه آوردم و دیدم یه جزیره ی دور افتاده وجود داره که ممکنه آب پدر و مادرم رو اونجا برده باشه ! رفتم قضیه رو به آنا و برادرم کلیان گفتم.
آنا : السا این معرکست! من میرم به کریستوف بگم ،دوست دارم مامان و بابا توی روز عروسیم باشند.
السا : باشه برو بگو ولی آنا خیلی امیدوار نباش این فقط یه احتماله .
آنا: میدونم ولی ترجیح میدم خوش بین باشم
السا پوووووفی کشید و خندید.
کیلیان : آناست دیگه و بعد خندید و ادامه داد : من جولیراجر ( کشتیش) رو در اختیارتون میزارم و البته یه کاپیتان . بعد به خودش اشاره کرد .
السا خندید و گفت : باشه جناب کاپیتان فردا صبح حرکت میکنیم .
داستان از زبان آنا :
راستش برای اولین بار تو عمرم خودم بیدار شدم و السا نیومد بیدارم کنه ولی آخرش السا و کریستوف و کیلیان و اِما ( همسر کیلیان) و کلر ( دختر کیلیان که دو سالشه) آماده بودند و منتظر من ☺ رفتیم داخل کشتی و بعد از یک ساعت رسیدیم. ولی یه مشکلی بود. . .
ادامه دارد
امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه خوب بود بگید بقیش هم بذارم☺
درباره این سایت