برو ادامه السا (با داد ): هی! جادوگر ! میدونم اینجایی ، خودتو نشون بده . نا گهان جادوگر ظاهر شد و گفت : به به ! فراست و ملکه! چی باعث شدهشما دو تا رو اینجا ببینن ؟ السا بهش یخ پرتاب کرد . جادوگر یه اشعه ی قدرتمند به طرفشون زد . جک زخمی شد و روی زمین افتاد و السا بیهوش شد . جادوگر رفت جلو تا کار السا رو تموم کنه . جک : نههههههههههه . جادوگر وقتی دید السا چقدر برای جک مهمه کار دیگه ای کرد. السا رو روی دوشش گذاشت و برد . از اون طرف آنا آنا : کریستوف السا رو ندیدی؟ کریستوف: نه . ولی . ولی شمشیرش نیست . آنا : اوه ! صد بار به السا گفتم شمشیر مال پسراست ! کریستوف : وای آنا این یادداشت رو ببین! یادداشت : آنا من و جک میریم از شر اون جادوگر خلاص شیم ولی اگه بر نگشتم بدون خیلی دوستت دارم السا آنا ( با گریه ) : اوه نه ، نه ، نه ،نه ! اوهو اوهو اوهو ! السا آخه چرا ؟ باید بریم دنبالشون ، اونا رد پااند بدو . راوی :آنا جک رو پیدا کرد و بردندش توی چادر ، و زخمش رو بستند . آنا : جک، چه بلایی سر السا اومده ؟ جک ( با درد و بغض) : اون . اون جادو گر . بردش . آنا : چییی؟خب باید نجاتش بدیم . جک : ما نه! من ! ادامه دارد .

بیوگراف شخصیت های داستان عشق پر دردسر

داستان عشق پر دردسر قسمت ۶

داستان عشق پر دردسر قسمت ۵

داستان عشق پر دردسر قسمت ۴

داستان عشق پر دردسر قسمت ۱

السا ,آنا ,جک ,رو ,جادوگر ,، ,السا رو ,، نه ,شد و ,نه ، ,اوهو اوهو

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

pahneyekavirnt تحــقیــقات،مــطالب آمــوزنده بسیج دانشجویی دانشگاه طبری بابل ××× انـیــمـه گِـیـــت ××× دانلود کده نگارش انواع رزومه های انگلیسی تخصصی و حرفه ای و اکنون من پیدا شدم alom mohemtar niloorayanev